مقالات آموزشی
مهارت های زندگی یا Life Skill اصطلاح آشنایی است که این روزها مدام با آن مواجه میشویم. افراد و سازمانهای بسیاری هم در زمینهٔ آموزش مهارتهای زندگی فعالیت میکنند. اما منظور از مهارتهای زندگی چیست؟
در نگاه اول به نظر میرسد که تعریف مهارتهای زندگی دشوار نیست: مهارتهایی که به زندگی بهتر کمک کنند.
اما اگر چند کتاب توسعه فردی ورق بزنید یا کمی در گوگل جستجو کنید، به نتیجه میرسید که اجماع و اتفاقنظر چندانی دربارهٔ تعریف و فهرست مهارتهای زندگی وجود ندارد و صاحبنظران و نهادهای مختلف در پاسخ به این سوال که «مهارت های زندگی چیست؟» پاسخ یکسانی ارائه نکردهاند.
سازمانهای مختلف، از جمله یونسکو، مجمع جهانی اقتصاد، سازمان بهداشت جهانی، یونیسف و نیز بسیاری از دانشگاهها – از جمله دانشگاه کمبریج – بر اساس اولویتها و ترجیحاتشان، فهرست متفاوتی از انواع مهارت های زندگی ارائه کردهاند.
در این میان، فهرست مهارتهای ده گانه سازمان بهداشت جهانی بیشتر مورد توجه قرار گرفته و در حدی مشهور شده که معمولاً اسم سازمان بهداشت جهانی از توضیحش حذف میشود و از آن با عنوان فهرست مهارتهای زندگی یا مهارتهای ده گانه زندگی یاد میکنند (+).
فهرستهای دیگری هم که به عنوان مهارت های مهم و ضروری زندگی ارائه شدهاند، معمولاً با فهرست سازمان بهداشت جهانی مشترکات بسیاری دارند.
سازمان بهداشت جهانی مهارت های زندگی را به این شکل تعریف کرده است که «مهارتهای زندگی مجموعه مهارتهای روانی-اجتماعی هستند که به ما کمک میکنند به شکلی سازنده با نیازها و چالشهای زندگی روزمره روبهرو شویم و بهتر با آنها کنار بیاییم.»
این سازمان بر پایهٔ این تعریف، فهرست ده گانه مهارتهای زندگی را به شرح زیر ارائه کرده است:
تصمیم گیری
مهارت تصمیم گیری باید به ما کمک کند در زندگی انتخابهای بهتر و سازندهتری انجام دهیم. اگر مهارت تصمیم گیری را در خود تقویت کنیم:
حل مسئله
مسائل بسیاری در زندگی ما وجود دارند که یا روش حل آنها را نمیدانیم و یا اساساً آنها را نمیبینیم و جدی نمیگیریم.
همین مسائلی که حل نمیشوند یا از آنها اجتناب میکنیم و میکوشیم با آنها مواجه نشویم، میتوانند منشاء چالش، تنش، اضطراب و کاهش کیفیت زندگی باشند. به همین علت، سازمان بهداشت جهانی مهارت حل مسئله را در فهرست مهارتهای ده گانه زندگی قرار داده است.
تفکر نقادانه
مغز ما مدام دادههای جدیدی دریافت میکند: اخبار تازه، پژوهشهای جدید، اظهارنظرهای مختلف، تحلیلهای گوناگون، تجربههای تازه.
ما به علتهای متعدد ممکن است نتوانیم این ورودیهای جدید را به درستی ارزیابی کنیم. گاهی دانش کافی نداریم (و نمیدانیم که دانش کافی نداریم). گاهی ضعف استدلال دیگران را متوجه نمیشویم. بعضی اوقات، منطق را با احساس و هیجان مخلوط میکنیم و در اکثر مواقع، اساساً نمیدانیم که چگونه باید حرفها و نظرات را بر اساس معیارهای عینی ارزیابی کنیم.
تفکر نقادانه یکی از انواع تفکر است که به ما میآموزد ورودیهای ذهنمان را بهتر و دقیقتر پالایش و ارزیابی کنیم.
تفکر خلاق
خلاقیت و تفکر خلاق را هم میتوان یکی از مهارتهای مهم در زندگی امروزی دانست.
از یک سو میدانیم که در دنیای پیچیدهٔ امروزی، هر لحظه ممکن است با مسئلهها و چالشهایی روبهرو شویم که قبلاً مشابه آنها را تجربه نکردهایم. از سوی دیگر، اگر خلاقیت را در خود پرورش ندهیم و یاد نگیریم که مستقل و متفاوت فکر کنیم، ممکن است گرفتار رفتارها و حرکتهای گلهوار شویم و ناآگاهانه تابع جمع و جامعه باقی بمانیم.
حل مسئله – که کمی بالاتر به آن اشاره کردیم – یعنی پیدا کردن چند راه حل برای مسئلهٔ پیش رو؛
تصمیمگیری هم – که در فهرستمان بود – یعنی توانایی انتخاب کردن یک راهحل از میان راهحلها یا یک گزینه از میان گزینهها؛
خلاقیت مکمل آنهاست و به ما میآموزد که به راهحلها و گزینههای پیش رو قانع نشویم و بکوشیم گزینههای بیشتری خلق کنیم.
خودآگاهی
خودآگاهی هم از ضرورتهای زندگی است. خودآگاهی به این معنا که:
خودآگاهی به این چند مورد محدود نمیشود. اما این چهار مورد میتوانند جنس مولفههای خودآگاهی را نشان دهند. خودآگاهی به ما کمک میکند هویت مستقلمان را در جمع گم نکنیم و تعامل بهتری با جهان اطراف خود برقرار کنیم. با افزایش خودآگاهی بهتر خواهید دانست که «که هستید و «چه میخواهید؟» و «رفتارها و رویدادها چه تأثیری بر شما میگذارند؟»
مهارت ارتباطی
واضح است که هر فهرستی از مهارتهای زندگی، اگر شامل مهارت ارتباطی نباشد ناقص است. سازمان جهانی بهداشت هم در فهرست مهارتهای ده گانه به مهارت ارتباطی اشاره کرده و آن را از مهارتهای اصلی زندگی دانسته است.
همدلی
مهارت همدلی هم از ضرورتهای زندگی امروزی است. میتوان گفت در هیچ مقطعی از تاریخ، تنوع سبکهای زندگی به اندازهٔ اکنون نبوده و پیچیدگیهای محیطی هم تا هم این حد زیاد نبودهاند. در مقایسه با دورانی که چند مسیر محدود برای زندگی وجود داشت و بیمها و امیدها هم کموبیش شبیه بود، امروز هر یک از ما جهان متفاوتی را تجربه میکنیم.
همدلی مهارتی است که به ما کمک میکند وضعیت فردی دیگر را – بدون آن که لزوماً تجربهٔ مشابهی داشته باشیم – درک کنیم. یا لااقل بکوشیم به فضای ذهنی او نزدیکتر شویم و تا حد امکان جهان را از دریچه چشمان او ببینیم.
این مهارت میتواند اصطکاکها، سوءتفاهمها و تعارضها را کاهش دهد و کیفیت زندگی ما و اطرافیان را بهتر کند.
مدیریت عواطف و هیجانات
برای این که در زندگی روزمرهٔ خود و در قضاوتها و تصمیمهایمان گرفتار موجهای هیجانی و عاطفی نشویم و اشتباههای پرهزینه و جبرانناپذیر انجام ندهیم، لازم است که:
این نوع مباحث معمولاً در درسهای توسعهٔ فردی زیرمجموعهٔ هوش هیجانی محسوب میشوند.
مدیریت استرس
باید بپذیریم که وقتی سازمان بهداشت جهانی فهرستی از مهارتهای زندگی تنظیم میکند، مدیریت استرس در این فهرست قرار داشته باشد. استرس میتواند ریشهٔ مستقیم و غیرمستقیم بسیاری از بیماریها باشد و نیز میتواند بسیاری از بیماریها و آسیبهایی را که ظاهراً به فشارهای روانی ربط ندارند، تشدید کند.
درست است که در سبک زندگی امروزی ما – البته در یک جامعهٔ نرمال – عوامل استرسزای لحظهای به اندازهٔ هزارههای قبل وجود ندارند (مثلاً پلنگ ناگهان از کنار خیابان به ما حمله نمیکند یا لااقل نباید تجربهای در این حد غیرمنتظره داشته باشیم). اما عوامل استرسزای بسیاری وجود دارند که به همراه دائمیمان تبدیل شدهاند و باعث شدهاند که بسیاری از ما استرسهای دورهای و حتی مزمن را تجربه کنیم.
ماجرا از دید سازمان بهداشت جهانی آنقدر جدی بوده که در فهرست ده مهارت زندگی، مدیریت استرس در کنار مهارتهایی بنیادی مثل مهارت ارتباطی و تصمیمگیری قرار گرفته است.
مدیریت روابط
مهارتهای اجتماعی و به طور خاص، مدیریت روابط با دیگران هم مهارتی است که نباید به سادگی از کنارش بگذریم. بخش مهمی از تنشها، سختیها و دردسرهایی که در زندگی تحمل میکنیم، به نوعی به روابط ما مربوط هستند. یا روابطی که از پایه مخربند و یا رابطههایی که خوب و مفیدند، ولی ما به علت ناپخته بودن و رفتارهای نادرست، هزینهٔ حفظ آن رابطهها را بالا میبریم یا از ظرفیت بالقوهٔ آنها به درستی استفاده نمیکنیم.
مدیریت روابط را هم میتوان به عنوان یک مهارت مستقل دید و هم آن را به نوعی به مدیریت استرس ربط داد. ما در درس حمایت اجتماعی توضیح دادهایم که اگر ارتباطات اجتماعی قوی و خوب داشته باشیم، میتوانیم در برابر بحرانها و سختیهای زندگی محکمتر باشیم و تنش کمتری را تحمل کنیم.
لازم به توضیح است که گاهی اوقات، این ده مهارت را به سه دسته تقسیم میکنند و میگویند سه دسته اصلی مهارت زندگی شامل مهارتهای فکری (Thinking Skills)، مهارتهای فردی (Personal Skills) و مهارتهای بین فردی (Interpersonal Skills) است.
قطعاً مهارتهایی که سازمان بهداشت جهانی به عنوان مهارتهای زندگی مطرح کرده، مهم و ارزشمند هستند. هیچکس نمیتواند اهمیت مهارتهایی مانند تفکر انتقادی، مهارت ارتباطی، مدیریت استرس و … را در زندگی انکار کند. اما مهم است که – همانطور که سازمان بهداشت جهانی توصیه میکند – نگاه نقادانهٔ خود را حفظ کرده و هنگام مواجهه با مدلها و چارچوبها (از جمله همین مدل مهارتهای دهگانه زندگی) به ریشههایشان هم توجه کنیم.
در کشور ما این مدل از مهارتهای زندگی آنقدر جا افتاده که حتی گاهی اوقات عدهای نمیدانند منشاء آن کجاست و چه سازمانی آن را پیشنهاد کرده است. به همین علت گاهی چنین جملههایی را در رسانهها و شبکههای اجتماعی میبینیم: «تفکر نقادانه یکی از ده مهارت اصلی زندگی است.» کلاسها و دورههای آموزشی و فیلمها و برنامههای متعددی هم با عنوان «آموزش مهارتهای زندگی» عرضه و ارائه میشوند.
تفکر نقادانه مهم است. اما از کجا فهمیدیم که زندگی فقط ده مهارت اصلی دارد؟ از کجا به نتیجه رسیدیم که تفکر نقادانه یا همدلی، جزو ده مهارت اصلی زندگی هستند اما مثلاً سواد دیجیتال و مهارت یادگیری در این فهرست قرار نمیگیرند؟ حالا که ظاهراً تعداد صندلیهای این اتوبوس محدود است (ده صندلی داریم) چه کسی تصمیم گرفت تفکر خلاق را سوار کرده و مهارت یادگیری را پیاده کند؟ یا اگر فرض کنیم قرار است حتماً ده مهارت را انتخاب کنیم، آیا برای مردمان بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایرانیان، یادگیری یک زبان خارجی (مثلاً انگلیسی) نمیتواند جایی یکی از مهارتهای فهرست را بگیرد؟ بهویژه این که یادگیری زبان میتواند به تقویت سریعتر مهارتهای دیگر هم کمک کند. اگر قصد داشته باشیم برای آموزش مهارت های زندگی به کودکان برنامهریزی کنیم، احتمالاً چنین دغدغههایی جدیتر هم میشوند. چون واضح است که مهارت های زندگی یک مفهوم مجرد و انتزاعی نیست و کسی که دنبال یادگیری مهارت های زندگی میرود قصد دارد این مهارتها را در زندگی خود به کار بگیرد.
اینها هیچکدام به معنای نفی الگوی مهارتهای دهگانه نیست. چنانکه خود ما هم در این درس متمم همین ده مهارت را فهرست کردهایم و در بخشهای مختلف متمم بارها به این موضوعات پرداختهایم. اما مهم است به خاطر داشته باشیم که ما با یک چارچوب (Framework) روبهرو هستیم و چارچوبهای بسیاری از این دست در دنیا وجود دارند که هر کدام به منظور خاصی طراحی شدهاند (چنان که فهرستهای دیگری هم تحت عناوین دیگر مانند مهارت های هفتگانه زندگی، مهارت های دوازده گانه زندگی، مهارتهای اجتماعی زندگی و یا مهارت های زندگی موفق ارائه شدهاند).
مثلاً اولویت اصلی سازمان بهداشت جهانی چنان که از نامش پیداست، ارتقاء سلامت عمومی است (معرفی سازمان بهداشت جهانی). پس معنی مهارت های زندگی هم برای این سازمان در همین چارچوب معنا پیدا میکند. سازمان بهداشت جهانی صریحاً بارها در اسناد خود اعلام کرده که معیارش برای انتخاب مهارتهای زندگی این است که کدام مهارتها به ارتقاء بهداشت عمومی و کاهش بیماریها و عادات رفتاری نادرست در حوزهٔ سلامت کمک میکنند (این همان چیزی است که معمولاً کسانی که از مهارتهای ده گانه حرف میزنند، به آن توجه نمیکنند).
مسئلهٔ اصلی سازمان بهداشت جهانی – چنان که در فایلهای پایین همین درس هم میبینید – این موضوعات است:
این سازمان – به درستی – معتقد است که توجه به این محورها میتواند سلامت عمومی در جهان را افزایش داده و بسیاری از بیماریهای سبک زندگی را کاهش دهد. مهارتها هم با توجه به همین اهداف انتخاب شدهاند. کارکرد مهارت ارتباطی از نظر سازمان بهداشت جهانی این است که بتوانند دربارهٔ سلامت خود حرف بزنند یا با صراحت بتوانند به دوستی که آنها را به مصرف سیگار یا الکل دعوت میکند اعتراض کنند. تصمیمگیری و مدیریت هیجانات هم قرار است کمک کند تا رفتارهای پرمخاطره انجام ندهند و بیمار نشوند. توجه به روابط و مدیریت استرس و بقیهٔ موارد هم با چنین دغدغههایی تجویز شدهاند.
باز هم تأکید میکنیم که این به آن معنا نیست که این فهرست، نامطلوب است یا سازمان بهداشت جهانی کار اشتباهی انجام داده است. اما مهم است که هنگام تحقیق درباره مهارتهای زندگی و اساساً هر جای دیگری که فهرست و چارچوبی میبینیم، انگیزهٔ پشت آن را هم مد نظر قرار دهیم.
به عنوان نمونه، مجمع جهانی اقتصاد یک مدل دیگر از مهارتها را ارائه کرده که هدف آن موفقیت در فضای شغلی آینده است (+). برخی از مولفههای آن فهرست به فهرست دهگانه سازمان بهداشت جهانی شبیهاند. اما تفاوتهایی هم هست. مثلاً در آنجا برنامهنویسی و طراحی تکنولوژی به عنوان یک مهارت کلیدی آمده است. یعنی اگر امروز یک جوان قرار است برای مهارتآموزی وقت بگذارد، شاید منطقی باشد به همان اندازه که درگیر مهارت ارتباطی و تفکر نقادانه و … میشود، به برنامهنویسی هم فکر کند.
دانشگاه کمبریج هم فهرست دیگری به عنوان شایستگیهای زندگی (Life Competencies) ارائه کرده که در آن یک بخش جدی به مهارتهای دیجیتال اختصاص دارد (از جنس بحثهایی که ما در درسهای سواد دیجیتال به آنها پرداختهایم). چون معتقدند که سواد دیجیتال و تسلط بر زندگی از مهارت های ضروری برای زندگی روزمره هستند. این چیزی است که در مدل مهارت زندگی سازمان بهداشت جهانی دیده نشده یا لااقل تصریح نشده است.
اگر در نقش مادر و پدر میخواهیم برای مهارتآموزی فرزندانمان و آموزش آداب زندگی به آنها وقت بگذاریم، یا اگر در جایگاه مدیران مدارس و سیاستگذاران نظام آموزشی میخواهیم برای یادگیری مهارتهای زندگی سیاستگذاری کنیم، باید به خاطر داشته باشیم که چیزی به عنوان «مهارتهای ده گانه زندگی» نداریم. بلکه آنچه هست «مهارت های دهگانه زندگی به پیشنهاد سازمان بهداشت جهانی با هدف ارتقاء سطح سلامت مردم جهان» است.
با علم به این موضوع، احتمالاً مدلهای دیگر را هم بررسی میکنیم و مسیر توسعه فردی خود و نسل بعد را به شکل پختهتری تعیین و ترسیم خواهیم کرد.
سازمان بهداشت جهانی طی چند دههٔ اخیر فهرست مهارتهای ده گانه زندگی را حفظ کرده و تغییر نداده است. به عنوان دو نمونه از اسناد این سازمان میتوانید دو فایل PDF زیر را که یکی مربوط به دههٔ نود قرن بیستم و دیگری مربوط به دههٔ جاری است دانلود کنید و ببینید: